کد مطلب:315430 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:215

اتمام حجت سیدالشهداء با اصحاب بزرگوار خود
لیله عاشورا فرمود: لا اعلم اصحابا ابر و لا اوفی من اصحابی فرمود انتم فی حل من بیعتی من بیعت خود را از گردن شما برداشتم قد اذنت لكم فی الانصراف. مرخصید. هر جا كه می خواهید بروید. هذا اللیل فاتخذوه جملا تا شب است و تاریك خود را به مأمنی برسانید. و انی لا اظن یوما من هؤلاء الاعداء از برای ما دیگر روزی نیست از دست این دشمنان. هر كس با من باشد فردا كشته می شود. قصد این قوم ریختن خون من است. با كسی كاری ندارند. چون روز شود مرا ببینند عقب كسی نخواهند رفت. تا شب است هر كدام دست یكی از اهل بیت مرا بگیرید و بروید، چرا كه با من كار دارند. دیگری را طلب ننمایند. عباس علیه السلام و اولاد عقیل و بعضی از اصحاب یك دفعه به گریه درآمدند. عرض كردند: نفعل ذلك لنبقی بعدك لا والله لا یكون هذا ابدا تو را بگذاریم و برویم كه بعد از تو زنده بمانیم خداوند آن روز ننماید. خدا ما را پیش مرگ تو قرار بدهد كه مرگ تو را نبینیم [1] .



به ناله گفت یكی كای برادر ناشاد

مرا پس از تو دمی در جهان حیات مباد



[ صفحه 138]



یكی كشید ز دل ناله عند لیبانه

به دور شمع رخش گشت همچو پروانه



كه ای عزیز روان پیمبر و اولاد

به زندگانی دنیا پس از تو لعنت باد



كجا برویم كه بعد از تو زنده بمانیم.



ای سماك از تو منور تا سمك

با تو ما را خاك بهتر از فلك



مسلم بن عوسجه عرض كرد: ای مولای من اگر هزار مرتبه كشته شوم و زنده شوم و باز مرا بسوزانند و خاكستر مرا به باد دهند، دست از تو بر نمی دارم [2] .



گر بی تو بود جنت بر كنگره بنشینم

ور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم



گفتی به غمم بنشین یا از سر و جان برخیز

فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم



زهیر بن قین بجلی عرض كرد: یابن رسول الله صلی الله علیه و آله اگر دنیا همیشه برای ما باقی بود هر آینه باز شهادت در ركاب تو را بر بقای ابدی دنیا اختیار می كردم و حال آنكه زندگانی نیمروزی بیش نیست [3] .



من در وفا و مهر چنان كند نیستم

كز دامن تو دست بدارم به تیغ تیز



بریر خضیر همدانی عرض كرد: فدایت شوم. حق تعالی بر ما منت نهاده كه در پیش روی تو جهاد كنیم و اعضای ما پاره پاره شود و منتهای آرزوی ما همین است [4] .



گر پیش تو نوبتی بمیرم

هیچم نبود گزند و تیمار



جز حسرت آنكه زنده گردم

تا پیش بمیرمت دگر بار



از جمله اصحاب محمد بن بشیر خضرمی بود كه پسرش را تركمان برده بود. حضرت چند جامه ی قیمتی به او مرحمت كردند. فرمودند:

پسرت را اسیر كرده اند برو او را خلاص كن. عرض كرد: پسرم را از اسیری خلاص كنم و خودم اسیر نفس باشم و نه والله من از پیش تو جائی نمی روم [5] .



[ صفحه 139]



تا خار غم عشقت آویخته در دامن

كوته نظری باشد رفتن به گلستانها



گر در طلبت بر ما رنجی برسد شاید

چون عشق حرم باشد سهل است بیابانها



ببینید اینها چه اشخاصی بودند. هر چیزی به ضدش شناخته می شود.


[1] ارشاد مفيد ج 2 ص 91.

[2] همان.

[3] همان.

[4] لهوف سيد ابن طاووس ص 48.

[5] لهوف ص 57.